امروز با دوستم قرار داشتم که برویم کافی شاپ، پدرم را دیدم دستش را گرفته و با هم می خندند، نمی دانم به من بود یا بستنی که آب می شد، کشتمشان، با شمشیری که روز تولد هدیه گرفته بودم و پدر گفته بود وقتی حقت را کسی خورد بکشش. دختره را برای این کشتم که پشت هم جیغ می زد و کلافه م کرده بود، گفت قاتل، پدرکش، ادیپ، وقتی شمشیرم را از حلقش در آوردم، به بستنی و خون آغشته بود.
مطابق با آخرین حفاری های پروفسور گاردینر
تابستان ۱۹۹۸ جنوب غربی هرم بزرگ
جالب بود..
سلام وااااااااااااااااااااااااااااااای چه خطرناک
خیلی جالب بودوولی فکر نمی کنید برای هدیه تولد یه کم
خشن بود؟
ولی طرح قشنگی داشت.
سلام نوید جان خوبی؟
ایده ی جالبی داری و باید ببینم به کجا می رسه.
با هم بیشتر حرف می زنیم.