موضوع انشا:‌ نامه ای به پدر

سلام بابا!

آقای معلم به من و دو تا دیگر از بچه ها که باباشان مرده بود گفت نامه برایت بنویسیم. گفت اگر خوب باشد می دهم به آموزش و پرورش می خواهند کتاب چاپ کنند. به بقیه هم موضوع داد تابستان خود را چگونه گذراندید؟

مامان خوشحال نشد. گفت هر قلطی دلت می خواد بکن. بعد هم لگن خاسره اش را گرفت و به تو فحش داد. از وقتی افتاده این طوری شده. همیشه هم می رویم دکتر و آقای دکتر آمپولش می زند ولی فایده ای ندارد. از آقای دکتر می ترسم، وقتی به مامان آمپول می زند جیقش را در می آورد.

وقتی کوچک تر بودم مامان تعریف کرد چطور مردی. سوار موتور بودی و نان خریده بودی برای شام. از روبرو یک مرد که سوار بمب بود و کمند دور سرش می چرخاند آمد. نخواستی بهش راه بدهی و همه ی شهر رفت هوا. مامان گفت با بمب کله به کله شدی. مامان گفت اگه بابات این قدر کله شغ نبود نه خودش می مرد نه مردم بیچاره. مامان گفت بزرگ بشی می فهمی بی پدری چه دردیه.

من که اصلاْ ندیدمت. دو سال بعد از مردنت به دنیا آمدم و نمی دانم چه جور آدمی بودی. مامان هم که اصلاْ درباره ت حرف نمی زند. مامان می خواهد برود دکتر. بعد بقیه نامه را برایت می نویسم.

                                 از دفتر انشایی که روی قبر ش.م.ا پیدا شده

                                    مکان قبر kingwilliams سال ۱۳۶۲ مبلادی

نظرات 6 + ارسال نظر
شایان سه‌شنبه 9 خرداد 1385 ساعت 07:55 ق.ظ

موضوع خیلی جالبی برای وب لاگ پیدا کرده ای! ای ول!

جودی آبوت سه‌شنبه 9 خرداد 1385 ساعت 08:15 ق.ظ http://judy-abbott.blogsky.com

سلام دوست جون مطلبه توووووووووووووووووپی بود مرسی

سورئالیست سه‌شنبه 9 خرداد 1385 ساعت 11:35 ق.ظ http://surrealist.blogfa.com

مرسی از لینک دوست عزیز. بعد از مطالعه نظرم رو ایمیل میزنم.

roya سه‌شنبه 9 خرداد 1385 ساعت 09:56 ب.ظ

salam navid joon migam taraf rashti bode? che sojeii dasht!!!!!!!!

سارا جمعه 12 خرداد 1385 ساعت 01:51 ب.ظ

الهه چهارشنبه 24 خرداد 1385 ساعت 03:00 ب.ظ

فقط واقعا قشنگ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد